پـلاک عاشقی

در بَــلـا هـمـ مــی چشــم لـــذّات ِ او ، مــاتِ اویــم ماتِ اویـم مـاتِ او ...
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی...

تاریــخ قتـل امام حسن(ع) ، فاطمیــه بــود!



یــادم نمی رود چـه در آن کوچـه ها گذشت

من غرق خنــده حیـف غمی جان فزا رسیــد

بـا مادرم که یاس تــر از هر فرشتــه بــود

رد میشدیم تا که بــه ما بی حیــا رسید

دیوار سنــگ و سطح زمیــن سنــگ و کوچه سنــگ

نامرد سنــگ و با دل سنــگش بـه ما رسیــد

دست سیـاه از سر من بــی هوا گذشت

دستـی بــه روی مادرمـان ...



نوشته شده توسط ✔ مجنــون الحسیــن.ع.
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
پـلاک عاشقی

✔ مجنــون الحسیــن.ع.


دلـی که در دو جهــان
جـز تـو هیـچ
یــارش نیست ؛
گـرش تـو یـار نبــاشی
جهـان به کـارش نیسـت ...





✔ کپی بدون ذکر منبع ، حــلال ...
✔ نظر دادن+ پست الکترونیک یا آدرس سایت/ وبلاگ.
✔ با تبادل لینک موافقم.
✔ دوستانی که لینک میشن، درصورتی که کم لطفی کنند در اسرع وقت حذف میشن.


آخرین مطالب
آخرین نظرات

پـلاک عاشقی

در بَــلـا هـمـ مــی چشــم لـــذّات ِ او ، مــاتِ اویــم ماتِ اویـم مـاتِ او ...

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی...

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ

تاریــخ قتـل امام حسن(ع) ، فاطمیــه بــود!



یــادم نمی رود چـه در آن کوچـه ها گذشت

من غرق خنــده حیـف غمی جان فزا رسیــد

بـا مادرم که یاس تــر از هر فرشتــه بــود

رد میشدیم تا که بــه ما بی حیــا رسید

دیوار سنــگ و سطح زمیــن سنــگ و کوچه سنــگ

نامرد سنــگ و با دل سنــگش بـه ما رسیــد

دست سیـاه از سر من بــی هوا گذشت

دستـی بــه روی مادرمـان ...

نظرات  (۵)

۱۱ دی ۹۲ ، ۱۲:۱۵ | مـَـ ه جَـبـیـטּ |

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است

" سید حمیدرضا برقعی "

پاسخ:
:)
۱۱ دی ۹۲ ، ۱۴:۲۳ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم رب الحسن روحنافدا....

آنچنان زد که من در دم جان دادن بودم!

 همه مویم سپید شد از ضرب سیلی....

هرگز فراموشم نشد!

و مرا این نشانی بزرگ بودکه تمام جماعت مدینه و حجاز با موهای سپیدم مرا می شناختند!

ای روحنافدا یا امام مجتبی ....

با داغ تو عمریست که می سوزم....

همه آرزوی یک جوان این است!

وقت رفتن سرش را روی پای کریمی نهد از عشق...

من که تشنه ی یک جرعه محبتم....

ای با محبت امام من....

______________________

سلام محضر خواهر بزرگوارم.....

در این ایام در میان ناله های دل آرام آتشین خود دعای عهد وفرج را زیاد زمزمه کنید

اللهم عجل لولیک الفرج....

انشاالله آقامون بیاد....آقامون بیاد....آقامون بیاد....


لبیک یا حسین جان..لک لبیک



پاسخ:
سلام... ممنون از تجویـــزتون...
۱۱ دی ۹۲ ، ۱۶:۰۲ فراق یار
بهـ روزیمـــــ و منتظر حضور گرمتونــــــــ

یامهــــــــــدی
پاسخ:
یامهـــدی.عج.
۱۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۸ من خاکی-قلم شکسته
السلام علیک یافاطمه الزهرا(س)
پاسخ:
الســـــــلام علیکـــ یــا فــاطمـــه الـــزهــــــــــرا .س.


۲۳ دی ۹۷ ، ۱۰:۵۰ عاشق امام حسن
من عنایت شده ای دست امام حسنم
پاسخ:
متشکرم از حضورتون...

التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی