ســـلام....
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام،
رسم آغاز است...
رسمی جاودانه...نانوشته ، شروع اشک ریزان افکارم...!
ادعایی در ثبت ندارم...ادیب و عارف نیستم ، بسیار خطا کرده و خواهم کرد...
آشفته ام...رها از قیود...درویش وار زیسته ام...چون بید مجنون...بدنبال سایه ام نگردید...
پس ای کسی که رهگذر وار مرا نظاره میکنی،
بدان شاخ و برگم تو را از تیغ آفتاب در امان نمی دارد زطوفان و غرش آسمان لاجوردی...
نفرین مرا نمی گیرد و عمریست در برگریزان همیشه بهارم زیسته ام...
بی نیاز بی پروا و عاری از ترس...
من هیچ نیستم...