اینبار پشت جبهه را ما کارگردانی می کنیم...
سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۵۴ ب.ظ
به نام خدا
سلام علیکم
چفیه به روز است با مطلبی به نام " به یاد کربلا"
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ان شاء الله عزاداری ها مقبول درگاه خداوند ...
لطفا اگر در بستگان ، دوستان و آشنایان خود شهید بزرگواری رو می شناسید زندگی نامه ی مختصری از ایشون رو در بخش نظرات وبلاگ چفیه قرار بدید تا ان شاء الله با نام و آدرس وبلاگ شما در وبلاگ چفیه بخش "معرفی ستاره ها" ثبت شود.
ان شاء الله همه در معرفی شهدا در این ایام سوگواری سهیم باشیم
التماس دعا...
گارگردان!!!
یک....
دو ....
سه....
حرکت....
نه نشد!!!!
دوباره می شمرم!
سه ....
دو....
یک....
حرکت.....
آره تو راست می گویی!!!
من انسان شریفی نبودم!!!
ببین آقا!
من الان چهار ساله باهات ازدواج کردم!
تابه حال منو تا شاه عبدالعظیم هم نبردی!!!
شرمنده ام!!!
سرش رو پائین انداخته!!!
تو این همه سال یاد گرفته مثل شهدا زندگی کنه....
چیزی نداره بگه...
نه از دنیا چیزی براش مونده ...
زن ....
فریاد می زنه ....
می خوام از زندگیت برم ...
آره فلانی گفته بود با تو نباید ازدواج کنم...
تو خودت بدبخت بودی....
منم بدبخت کردی...
تنها حرفی که به زبونش میاد که بگه ...
زیر لب می گه تو هیچ شباهتی به مادر فاطمه زهرا نداری....
حدیث نفس می کنه !!!
مدام با خودش می گه ....
چه کنم من تنها پارتیم تو عالم خود خدا و اهل بیت بودن !!!
حدیث نفس....
کاری که عباس ابن علی کانر خیمه ها تو دل شب که داره پاسبانی حرم رو
می ده می کنه....
حدیث نفس!!!
و مدام به خودش لعنت می فرسته!!!
بعد می گه خدایا شکرت درسته که از عالم ثروت ندارم!!!
اما اونجایی که تو دیدی و می دونی رو عشقه....
و دخترک ...
هر چی دلش میخ واد می گه !!!
محکم در رو می کوبه بهم و می گه من رفتم خونه بابام....
همین ...ساده...
دو هفته بعد ...
احضاریه ....
دینگ دینگ!!!!
کیه ...؟!!!
پستچی!!!
پستچی؟!
میره پائین!
همه مهرش رو یکجا گذاشته اجرا!!!
وای ...
همه دنیا می چرخه....
اما خدا هست....
و گارگردان!!!
کات.....
تشکر بچه ها....
برای امروز خوب بود....
امیدوارم که همه ما در زندگییمان مانند برونسی ها راه برویم...
زندگی کنیم...
شهید شویم...
جان دهیم...
التماس دعای عهد وفرج....