نـمـیـدانــ ــم.....
کـُجــــــا ؟
کـِــــــے ؟
کـُدام روز ؟
چــے شـد ؟
کـه یـادت ؛ از دَستـــــــم افـتـاد ......
و حـاصِـلَــش تمـام ِ زمـین خــــوردن هـایـم شُــد!
دلــَـم مـے خـواهـد آرام صـــ ــدایتـــ کنـم :
* اللّهُــــمـَّ یـا شــــاهـِدَ کُـلِّ نـَجْــــوـے *
و بـگـویـم :تـــ ـــو ، خـود ِ آرامـشـے !
و من ، خـ ـــود ِ خــــود ِ بیـقــ ــــــرارـے ......
گـاهی وقـتـهـا کـ ه بُـغـض هـا بـر دلــ ـت سنـگـینـی مـیـکـنـد
و دل ِ مـَـحـرمـی را نـمی یـابـی ،
شــایـد اگـر چـشمـانـت را بـبـنـدی
و در کـنـج ِ خاکـریـزی از خـاکـریـزهـای
شــرهــانی یـــا شــلـمـچــ ه بـیـتــوتــ ه کــنـی ،
کـمـی آرام شــوی ......
پ.ن: می دانــــی؟! بعضی کارهــا فقط از خواهـــرها بر می آیــد! مثــلا راه بیافتــند دنبال برادرشــــــان ...
خدایــــا ! قلبم را به تو می سپـــارم...
پس در آن هیچ کســـی را جز خودت راه نـَـــــده!
_ اســــم اینجارو گذاشتم:**سقوط فرشتـــه**.....
_ منم میخوام بپـــرم!
_ باید چادرت رو در بیاری با چادر که نمیشه بپـــری! "این قانون سقوطه"! .....
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ... احزاب آیه 59
اى پیامبر ! به همسرانت و دخترانت و همسران
کسانى که مؤمن هستند بگو :
چادرهایشان را بر خود فرو پوشند این (پوشش) به اینکه (به عفت و پاکدامنى) شناخته شوند نزدیکتر است،
و در نتیجه (از سوى
مردم بی تقوا) مورد آزار قرار نخواهند گرفت...
سرفه ... سرفه ... سرفه ... !
حساب آنها که توی خیابان، با صدای خشک نفس
هایشان از کنارم رد شده اند، از دستم در رفته.
از درد به خود می پیچند، یک
گوشه در خودشان مچاله می شوند و ریه هایشان، اذن دخول هوا را صادر نمی کند.
به یکی از ایشان گفتم که شلمچه کجاست؟!
چشم هایش شد چشمه اشک..... سینه اش زخمی بمب های شیمیایی همان جا بود.
می گفت: ماسک به تعداد بچه ها نبود.......!