به خس خس های امشب گوش دادم
نفس هـــات از اتاقــت تنـــگ تــر بـود
پــــدرم ...
همـه را به یک چشم می دیــد!
پـا تـوی یک ڪفش می ڪرد
و عوض ِ خرخـر،
"خـس خـس " میڪـرد ...
جنگــ ڪـه تمام شـد ،
از "پـــــدر" چـیزی حـدود 30 درصـد مـانده بود
حالا می فهـمــم
مـا "صـددرصـد" بـه پـدر مدیـونیم!
نه 70 درصـد ...