جریـــمه مشـــق اِمشــب صــَـد بـــــــار بنویــس:
آقایـــے ڪــه یـــادش نبــــودم در قُنـــوت نمـــازش یـــادم ڪـَـرد ...
باتوام که گفته بودی غصه هام تمام میشن
پس کجایی که بیایی منو بگیری از خــــــودم...
چند وعده با خــــدا،در روزصحبت میکنـی؟
پیشگـاهِ خالــق،احساس حقـــارت میکنـی؟
روزو شب ذکرت شده مهـدی بیا مهـدی بیا
با ریـــا بر اهــل دل عرض ارادت میکــنی
تا به خلوت میرسی دل می دهی برمعصیت
عاقبت جانانــه از شیطــان اطاعت میکنی!!
میگریزی از حشیـش و شیشه ، کلاً اعتیاد
از همین ها بَـد،تو بر اینترنت عادت میکنی
گفتگــویـــت بـاز میباشــد به روی دیگــران
گاه با نامَحـــرم ومَحـــرم که خلوت میکــنی
حرفهــایــت هست آیا در خـــور شخصیتــت؟
یـا به هنگام نوشتــن گـو که دقـّــت میکنی؟
یـک ســوال منطــقـــی دارم جوابــــم را بــده
با امام عصـر خود اینگونه هم چـت میکنی؟؟؟
سکوت کن!
نوبت تو نیز خواهد رسید که با فریادت دیگران را وادار به سکوت کنی...
.
.
(مدتیست زیاد حرف میزنم ، امّا…. حرفــــم را نمی زنم!)