پـلاک عاشقی

✔ مجنــون الحسیــن.ع.


دلـی که در دو جهــان
جـز تـو هیـچ
یــارش نیست ؛
گـرش تـو یـار نبــاشی
جهـان به کـارش نیسـت ...





✔ کپی بدون ذکر منبع ، حــلال ...
✔ نظر دادن+ پست الکترونیک یا آدرس سایت/ وبلاگ.
✔ با تبادل لینک موافقم.
✔ دوستانی که لینک میشن، درصورتی که کم لطفی کنند در اسرع وقت حذف میشن.


آخرین مطالب
آخرین نظرات

پـلاک عاشقی

در بَــلـا هـمـ مــی چشــم لـــذّات ِ او ، مــاتِ اویــم ماتِ اویـم مـاتِ او ...

۲۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پلاک» ثبت شده است


تحویل نخواهم گرفت !


سالی که بخواهد بی حضور تو تحویل شود......




نگاهت کافیست تا دوباره در هوایت بمیرم


من هر روز را به بهانه ی آمدنت شب می کنم


تو همیشه به گریه های من دعوتی!


درست راس ساعت دلتنگی...


✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدایـــــا !

دخیل میبندم

نه آن که گره بگشایی، نه!

که رهایم نکنی…..


✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بار خداونـــدا !

از خوی های ناپسند ، کردارها و خواهش های زشت به تو پناه میبرم

خداوندا! فراخ ترین روزی رسانی ات را برمن هنگام کهنسالی

و واپسیــن سالهـــای زنـــدگی ام قـــرار ده .

تنگدستی ، سلامت و امنیت در دین را روزی من ساز

و در تنگناهای مرگ  و بی خود شدن های آن یاریم کن.

خداوندا! همان گونه که کالبد مرا زیبا آفریدی ،

خوی مرا نیز زیبا بگردان .کج رویم را بر من ببخش ،

نادانیم را و گزافکاریم را در کاری که آهنگ آن کرده ام...



 
✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
مـرا غــرض ز نمـــاز آن بود که پنــهانـــی

حدیــث درد فـــراق تـــو بــا تـــو بگــذارم


وگرنه این چه نمـــازی بود که من با تــو،

 
نشسته روی به محـراب و دل به بازارم ؟


✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

"روز باید بیای تو این شهر بگردی.


بتن که خوبه...


بعضیا یه چیزایی خرج این مسافرخونه ها میکنن


که میشه باهاش همه ی بهشت رو خرید...."


راست میگفتی مرتضی...!




چند هزار فریم هم که باشه، جا نمیشه....


این لبخندها در قاب پنجره....


دوربینم "عاشق" شده است!




✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بــرای چــشمهایــم نماز بــاران بخوان ؛ بُغض کَرده

ابریست اما نمــی بــارد

زیر بــاران آدَم تَــرَم ...

خــاکـــِ تــنــم بــوی دستهـای گــِــلــی خـدا را مـیگـــیرد ...




چــرا چــتر ؟ چـــرا فـــرار ؟

تنهــا آدم هــای آهــنــی زیــر بــاران زنــگــــ میــزنند !



✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دستهــــــایم را بــــه سمت آسمـان تــو بلنـــد مــی کنــم


مـــی خـــواهــم بــــــدانی کـــه دستــانم خــالیست!


مـــی خــواهـم بــدانی یـکــ عــاشق ،


جـــز یکــ دل اسیـــر هیــچ بـــه همــراه نــدارد.....


پــس تـــو مـــرا بـــه جـــرم بـــی سلاح بـــودن،


بــــه تیـــر زمـــــانـــه نشـــانـــه نــگیـــر!




✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام،

رسم آغاز است...  

رسمی جاودانه...نانوشته ، شروع اشک ریزان افکارم...!

ادعایی در ثبت ندارم...ادیب و عارف نیستم ، بسیار خطا کرده و خواهم کرد... 

آشفته ام...رها از قیود...درویش وار زیسته ام...چون بید مجنون...بدنبال سایه ام نگردید... 

پس ای کسی که رهگذر وار مرا نظاره میکنی،

بدان شاخ و برگم تو را از تیغ آفتاب در امان نمی دارد زطوفان و غرش آسمان لاجوردی...

نفرین مرا نمی گیرد و عمریست در برگریزان همیشه بهارم زیسته ام...

بی نیاز بی پروا و عاری از ترس... 

من هیچ نیستم...





✔ مجنــون الحسیــن.ع.
۱۶ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر