سفـــر عاشــقی...
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۵۰ ب.ظ
هرگز حکایت حاضـــر و غائــب شنیده ای ؟
من در میان جمع و دلـــم جای دیگرست …
از شما خواستن عشق است،
ضــــرر خواهـــد کـــرد!
هر که در وقت گدایــــی به رقــــم فکـــر کنـــد ......
ضــــرر خواهـــد کـــرد!
هر که در وقت گدایــــی به رقــــم فکـــر کنـــد ......
پ.ن: حرم امن تو کافی ست هراسان شده را ... تســلیـــت.
این با که پیام آهویی را شنیدی!
من بودم!
آقای من از همه رئوفیت سجده گذارم به دربار دلبریئیت و پشت پنجره که دلم را
ربودی....
از روزی که جای صورت کبودم را به آن پنجره نهادم!!!
عطر بوسه هایت را می چینم که دست نامردمان نامرد دنیا راشکست!!
عشقت آنچنان خرابم کرده است!
که از همه دل بریده ام...
و همین خوب است...زیباست....تازه کننده عطر نفست!
راستی تازه گی ها فهمیده ام که حسین روحنافدا هم عاشق توست!
ای مهربانم...
ای حضرت خورشید...و صاحب آفتاب...
هر وقت آفت مرا می زند...!
پنهان به آفتاب تو می شوم!
عجب قدرتی دارد!
تو خود سفینه نجاتی ای دلیل آفتاب و مهتاب....
ای حضرت نفس....یا علی ابن موسی الرضاالمرتضی ارواحناله لک الفدا....
التماس دعای عهد وفرج مولایمان انشاالله..
لبیک یا حسین جان....لک لبیک.....